دلم برای فرزندم می سوزد...
خاله اش شده خاله شادونه و عمویش، عمو مهربان! فکر کنم یک دانه عمه نمی دانم چه هم دارد!! خدا رو شکر هنوز پای دایی جدیدی به خانه مان باز نشده....
وضعیت سفید را می بینم ، با آن تکه های برنامه کودک تلوزیون زمان جنگ .... خجالت می کشم از روی فرزندم....
پیرمرد مجری با شمایل مرشد ها می خواند: هشت من هشت بهشته ، هفت من هفت جهنم ، شش من شکست دشمن! ......دوی من دولت حقه!!!!!...وای خدای من چه کلماتی....
...ومقایسه اش می کنم با این همه رقص و آواز بی مفهومی که از صبح تا شب به خورد فرزندم می دهند و سرم را بی اختیار می اندازم پایین و تازه می فهمم چرا از اخبار خوشش نمی آید!
خنده های از ته دل بچه های پیش مرشد را می بینم و لجم می گیرد از اینهایی که می گویند برنامه کودک باید شاد باشد و این را بهانه می کنند برای رقاصی شان....
یادم می آید همین چند وقت پیش را که هشت هزار تومن پول ناقابل دادیم تا شاد کنیم فرزندمان را به دیدن حضوری خاله شادونه و بعد از مراسم متعجب روبرو شدیم با چهره ی بی حالش که می گفت: هییییییییییی بد نبود!!!! ....
دلم می خواهد داد بزنم و می زنم : آهای! کجایید ببینید نه آدم های آن سر دنیا و نه مریخی ها! همین ما های چند سال پیش بدون رقص هم می خندیدیم آن هم از ته دل .....
سند می خواهید؟ آرشیو همین صدا و سیمای خودتان پر است از خنده هایمان .... فقط یک "اینتر " بزنید .......
-----------------------------------------------
مهم النوشت! : از دیروز پخش دیجیتالی برنامه های تلوزیون تو اهواز راه افتاده ... جاداره تشکر بسیار زیاد خودم رو از مسئولین مربوط و تمام دست اندرکاران این خدمت رسما اعلام کنم.... آخه من ازون آدمای اُملی!!! هستم که کلا به این بشقابای پشت بومی آلرژی دارم، حتی از نوع استانیش! درنتیجه با توجه به کیفیت بد آنتن دهی تلوزیون در اهواز تو این مدت تمام شکه ها رو به همراه دونه های ریزو خوشکله! برفک تماشا می کردیم و البته ثابت قدم روی دفاع از اعتقادمون که همانا عدم ورود دیش به چاردیواریمون بود ایستاده بودیم و تازه از دیروز فهمیدیم که تا حالا چه زجری می کشیدن چشامون از چشمهامون هم رسما تشکر می کنم بی شاعبه ترتر :دیییییییییی